نگاه از بالا به اربعین
نکند فردا بگویی «من هیچ نقشی در ظهور نداشتم!»
🔸یکی از ویژگیهای نگاه خوب این است که انسان بتواند از بالا نگاه کند و غرق پدیدهها نشود. اگر کسی از بیرون به پدیدهها نگاه کند عوامل و آثار هر پدیدهای را میبیند و ریشهها و پیامدهای آن را تشخیص میدهد.
🔸اگر به فرآیند قدرتیافتن امامحسین(ع) در میان دلها، از بیرون نگاه کنیم، میتوانیم بفهمیم که امامحسین(ع) جهان را خواهد گرفت و حس کنیم که چقدر به ظهور نزدیک شدهایم.
🔸بعضیها وقتی به پیادهروی اربعین میروند، در خودِ اربعین غرق میشوند و از بیرون به کلّیت اربعین نگاه نمیکنند لذا عظمتش را درک نمیکنند.
🔸اگر حس کنی که زمانه بهسرعت بهسوی امامحسین(ع) میرود، مواظبت میکنی که از این کاروان عقب نمانی و حریص میشوی که خودت را برسانی. نکند فردا-با حسرت- بگویی که «من هیچ نقشی در ظهور نداشتم یا نقش بسیار اندکی داشتم!»
🔸کسی که از بالا به پدیدهها نگاه میکند، فعال و آیندهنگر میشود. بر اساس نگاه شماست که حرص و اشتیاق به فعالیت برایتان پدید میآید. خصوصاً امروزه وقتی روند و سرعت پیروزیِ حق را ببینی، حریص میشوی که عقب نمانی و بیشتر تلاش کنی.
👈 متن کامل:
panahian.ir/post/5593
مزد چهل روز عزاداری
🔸 آیت الله حائری شیرازی (رحمت الله علیه)🔸
اربعین یک روز نیست، بلکه به چهل روز میگویند اربعین. به موسی علیه السلام هم گفت که «و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة»، اربعین به معنای چهلمین روز نیست، به معنیِ چهل روز است، اما ریشهاش این است که انسان چهل روز وفاداری به خدایش را حفظ کند، در روز چهلم مزدی به او میدهند.
اربعین مزد چهل روز سوگواری است. اهمیتش به خاطر این [است] که نتیجهی چهل روز را در روز چهلم دریافت میکند، روایت داریم «من اصبح لله اربعین صباحا»، کسی چهل روز خلوص خودش را، ارتباط خودش را، ذکر خودش را، یاد خودش را دربارهی خدا محفوظ نگه دارد روز چهلم چشمهی دلش جوشش میکند و حکمت از قلبش بر زبانش جاری میشود، پس اهمیتی که زیارت اربعین دارد برای این [است] که آن روز بیایند مزد بگیرند، مزد چهل روز سوگواری شان را بگیرند.
بچه را باید پوست نازک بار آورد!
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
بچه را باید پوست نازک بار آورد. مثلاً میگویی بچهام زود اوقاتش تلخ میشود. این نعمت است. بچه اگر بیتفاوت شد، عذاب است. آیا خوب است که بچه را توی سرش بزنند و به او بیاعتنایی کنند اما اصلاً حالیاش نشود؟ این کمفهمی است.
ریگِ نان سنگک را که با دستتان برمیدارید، دفعۀ اول دستت میسوزد و تاول میزند. یواش یواش یک قشر مردهای از پوست روی این پوست میآید. دیگر شما میتوانید با دست بزنید به ریگ داغ و دستتان هم نمیسوزد. یعنی حساسیت انسان بهتدریج از بین میرود، بیحساسیت میشود. برخی بهخاطر اینکه بارها برق آنها را میگیرد، در مقابل برقگرفتن ارتعاش ندارند. البته نمیگویم کسی تجربه کند! مسئله اینست که خیلی موضوعات به نوعیست که انسان به آن عادت میکند. مثلاً شما اینقدر به بچه بد گفتهاید، تا به آن بدی عادت کرده. میداند که سهمیۀ هر روزش این است که چهارتا بد بشنود. اگر شما سهتا بد به او گفتی مثل اینست که پیمانهاش را پر نکردهای. هر وقت بخواهی به او فرمان بدهی، چاشنیاش «چهارتا» حرف زشت است. وقتی «سهتا» حرف زشت چاشنیاش کردی کار را انجام نمیدهد؛ مزدش را کم دادهای!
سعی کنید که بچه، نه تکیه به حرف زشت بکند، نه به التماس. خودکفا شود. تکیه کند به فهم خودش، به تشخیصش، به احساس وظیفهاش. یعنی خودکفا شود در تشخیص. شما تذکر به او بدهید، اما او را وابسته به تذکر نکنید. یعنی همانطوری که شما مادر او هستی و با دلت یک چیزهایی میفهمی و دلت برای او میسوزد، این را بدان که خدا در وجود او نیز پیامبری آفریده که اگر او زنده شود و رشد کند، موعظهاش میکند.
📖 راه رشد، جلد یک، صفحه ٢٣۶
مواجهه کوتاه مدت و بلندمدت در برابر ظلم دیگران
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
اگر کسی به تو ظلم کند و تو بخواهی دلت خنک شود، دو راه داری: یک راه زودگذر و یک راه درازمدت. راه زودگذر این است که اگر مثلاً به تو فحشی داده، به او فحشی بدهی تا دلت خنک شود! اما اینگونه خنک شدن، مثل این است که روی قسمت سوختۀ بدن آب بریزی؛ با این کار، ابتدا محل سوختگی کمی خنک میشود، اما بعد آب در آن نفوذ میکند و باعث میشود که آن قسمت چرک کند و بدتر شود. راه درازمدت این است که #دعایش کنی. در این راه، ابتدا به تو سخت میگذرد، اما بعد دلت خنک میشود. البته این راه نسبت به #برادر_دینی است، نه دربارۀ #دشمن.
📖 کتاب #تمثیلات_اخلاقی، جلد یک، صفحه ١٧
بدون عینک
آیت الله ميرزا مهدی بروجردی(ره) در کتاب «اسلام و مستمندان» اين قضيه را در آن کتاب نقل فرموده اند: در اثر ضعف چشم محتاج به عينک شدم و بالنتيجه لازم دانستم که برای علاج آن اقدام عاجلی به عمل آورم. برای اين منظور به پزشکان متخصص چشم مراجعه کردم، ولی بعد از مداوای زياد نتيجه ی مثبتی به دست نيامد و برای خواندن خطوط و ديدن افراد عينک نيازمند بودم. بالاخره سالی بعد از مراجعت از مکه، از طرف کويت به کاظمين مشرف شدم. نزديک اربعين، که شب زيارتی حضرت امام حسين(عليه السلام) است؛ مردم از اطراف به کربلا می رفتند تا از فيوضات آن شب و عنايات و الطاف الهی در حرم امام حسين(عليه السلام) بهرهمند شوند. من هم به همين منظور، عازم کربلا شدم تا بتوانم شفای چشم خود را در کنار آن مرقد از خدای متعال بخواهم و با توسل به ذيل عنايت حضرت سيد الشهداء(عليه السلام) اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، خداوند حاجتم را برآورد. عصر روز نوزدهم صفر، به عزم کربلا، کاظمين را ترک گفتم: وسيله ی سفر ما قطار راه آهن بود و معلوم است که قطار براي پياده کردن و سوار کردن مسافرين، ايستگاه های متعدد دارد. چون شب اربعين بود، جمعيت زيادی که از دهات مجاور می آمدند، برای سوار شدن در هر ايستگاهی ايستاده بودند. به هر حال جمعيت زيادی داخل قطار را پر کرده بودند، به گونه ای که داخل کوپه های مسافربری جای خالی نبود و ما در کوپه ای بوديم که محل چهار پايان بود و صندلی هم نداشت! مردم اکثرا سراپا ايستاده بودند و در راهرو و کوپه ها هيچ جای اضافی نبود! در عين حال، باز در هر ايستگاه بر جمعيت و تزاحم افزوده می شد. خصوصا در يکی از ايستگاه ها بعضی از افراد بدبوی و کثيف، با پای برهنه و گل آلود سوار شدند و بعضی از آنها را در کوپه ای که ما بوديم، جا دادند. البته وضع لباس و اندام آنها به گونه ای بود که من واقعا از آنها متنفر بودم و با خود می گفتم: اينها کی هستند و با پای گل آلود کثيف می خواهد به کجا بروند؟! با اين وضع چه زيارتی؟ آيا اينها هم از زوار محسوب می شوند؟! دراين فکر بودم که ناگاه به فکرم رسيد که لباس و صورت و تجملات ظاهری نشانه ی آدميت نيست! از کجا معلوم که اينها زائر واقعی امام حسين(عليه السلام) نباشند؟ چه بسا مردم خوش ظاهری که به زيارت می روند، ولی در اثر خبث باطنی زائر نيستند! پس اينها را سبک نشمار! شايد تقربشان نزد حق زيادتر از ديگران باشد. با اين انديشه کمی آرام گرفتم. بعد به ياد آوردم که من در گل جوانی، به ضعف چشم گرفتار شده ام. خدايا می شود به من توجهی کنی و در اثر توسل به امام حسين(عليه السلام) سلامت چشم را به من باز گردانی؟ آيا توسل من در امشب نتيجه ای دارد؟ آيا امام حسين(عليه السلام) به من عنايتی ميفرمايند؟ آيا خدا امشب حاجتم را برمی آورد؟ اجابت دعا که در تحت قبه و بارگاه حضرت امام حسين(عليه السلام) از وعده های حق است! ناگاه با خود گفتم: به زيارت می روم تا عرض حاجت کنم! و چه مقام بزرگی! و چه حاجت کوچکی! مقام رفيع و بلند حضرت اباعبدالله(عليه السلام) جانباز کوی حق کجا و شفای ضعف چشم من کجا؟! چه انتظار و خواسته کوچکی؟! براي نيل به اين حاجت ميتوانم به خواست خدا، از زوار حضرتش استفاده کنم! در اين حال با قلبی دور از شائبه و با صفای باطنی و معنوی و با توجه به مقام زائران آن حضرت، چشمم به پای يکی از مسافران کربلا که پايش گل آلود بود، افتاد. آهسته دست بردم و به مقدار عدسی از گل خشکيده ی پای او را برداشتم و آن را در دستم سرمه کردم و با دست چپ عينک از چشم برداشتم و با دست راستم آن خاک را به چشمم ماليدم
ماليدن آن خاک همان و خوب شدن و رفع ضعف چشم همان! ديگر هرگز نيازی به عينک پيدا نکردم.
کرامات الحسينيه، ج 2، ص 62 به نقل از توسلات ص 80 - استاد بزرگوار، حضرت آية الله العظمی اسماعيل پور(مد ظله)، اين قضيه را بدون واسطه از مرحوم ميرزا مهدی بروجردی(قدس سره) نقل می فرمودند.