بدون عینک
آیت الله ميرزا مهدی بروجردی(ره) در کتاب «اسلام و مستمندان» اين قضيه را در آن کتاب نقل فرموده اند: در اثر ضعف چشم محتاج به عينک شدم و بالنتيجه لازم دانستم که برای علاج آن اقدام عاجلی به عمل آورم. برای اين منظور به پزشکان متخصص چشم مراجعه کردم، ولی بعد از مداوای زياد نتيجه ی مثبتی به دست نيامد و برای خواندن خطوط و ديدن افراد عينک نيازمند بودم. بالاخره سالی بعد از مراجعت از مکه، از طرف کويت به کاظمين مشرف شدم. نزديک اربعين، که شب زيارتی حضرت امام حسين(عليه السلام) است؛ مردم از اطراف به کربلا می رفتند تا از فيوضات آن شب و عنايات و الطاف الهی در حرم امام حسين(عليه السلام) بهرهمند شوند. من هم به همين منظور، عازم کربلا شدم تا بتوانم شفای چشم خود را در کنار آن مرقد از خدای متعال بخواهم و با توسل به ذيل عنايت حضرت سيد الشهداء(عليه السلام) اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، خداوند حاجتم را برآورد. عصر روز نوزدهم صفر، به عزم کربلا، کاظمين را ترک گفتم: وسيله ی سفر ما قطار راه آهن بود و معلوم است که قطار براي پياده کردن و سوار کردن مسافرين، ايستگاه های متعدد دارد. چون شب اربعين بود، جمعيت زيادی که از دهات مجاور می آمدند، برای سوار شدن در هر ايستگاهی ايستاده بودند. به هر حال جمعيت زيادی داخل قطار را پر کرده بودند، به گونه ای که داخل کوپه های مسافربری جای خالی نبود و ما در کوپه ای بوديم که محل چهار پايان بود و صندلی هم نداشت! مردم اکثرا سراپا ايستاده بودند و در راهرو و کوپه ها هيچ جای اضافی نبود! در عين حال، باز در هر ايستگاه بر جمعيت و تزاحم افزوده می شد. خصوصا در يکی از ايستگاه ها بعضی از افراد بدبوی و کثيف، با پای برهنه و گل آلود سوار شدند و بعضی از آنها را در کوپه ای که ما بوديم، جا دادند. البته وضع لباس و اندام آنها به گونه ای بود که من واقعا از آنها متنفر بودم و با خود می گفتم: اينها کی هستند و با پای گل آلود کثيف می خواهد به کجا بروند؟! با اين وضع چه زيارتی؟ آيا اينها هم از زوار محسوب می شوند؟! دراين فکر بودم که ناگاه به فکرم رسيد که لباس و صورت و تجملات ظاهری نشانه ی آدميت نيست! از کجا معلوم که اينها زائر واقعی امام حسين(عليه السلام) نباشند؟ چه بسا مردم خوش ظاهری که به زيارت می روند، ولی در اثر خبث باطنی زائر نيستند! پس اينها را سبک نشمار! شايد تقربشان نزد حق زيادتر از ديگران باشد. با اين انديشه کمی آرام گرفتم. بعد به ياد آوردم که من در گل جوانی، به ضعف چشم گرفتار شده ام. خدايا می شود به من توجهی کنی و در اثر توسل به امام حسين(عليه السلام) سلامت چشم را به من باز گردانی؟ آيا توسل من در امشب نتيجه ای دارد؟ آيا امام حسين(عليه السلام) به من عنايتی ميفرمايند؟ آيا خدا امشب حاجتم را برمی آورد؟ اجابت دعا که در تحت قبه و بارگاه حضرت امام حسين(عليه السلام) از وعده های حق است! ناگاه با خود گفتم: به زيارت می روم تا عرض حاجت کنم! و چه مقام بزرگی! و چه حاجت کوچکی! مقام رفيع و بلند حضرت اباعبدالله(عليه السلام) جانباز کوی حق کجا و شفای ضعف چشم من کجا؟! چه انتظار و خواسته کوچکی؟! براي نيل به اين حاجت ميتوانم به خواست خدا، از زوار حضرتش استفاده کنم! در اين حال با قلبی دور از شائبه و با صفای باطنی و معنوی و با توجه به مقام زائران آن حضرت، چشمم به پای يکی از مسافران کربلا که پايش گل آلود بود، افتاد. آهسته دست بردم و به مقدار عدسی از گل خشکيده ی پای او را برداشتم و آن را در دستم سرمه کردم و با دست چپ عينک از چشم برداشتم و با دست راستم آن خاک را به چشمم ماليدم
ماليدن آن خاک همان و خوب شدن و رفع ضعف چشم همان! ديگر هرگز نيازی به عينک پيدا نکردم.
کرامات الحسينيه، ج 2، ص 62 به نقل از توسلات ص 80 - استاد بزرگوار، حضرت آية الله العظمی اسماعيل پور(مد ظله)، اين قضيه را بدون واسطه از مرحوم ميرزا مهدی بروجردی(قدس سره) نقل می فرمودند.